قلبمو می دم باهاش سرقلیون درست کنی
تا بفهمی سینه سوخته مرامتیم
اگه کسی رو دوست داشته باشی
نمی تونی تو چشماش زل بزنی
نمی تونی دوریش رو تحمل کنی
نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری
برای همینه عاشقا دیوونه می شن
من آن ابرم که بارانش تو هستی
همان یوسف که کنعانش تو هستی
مسافر میشوم تا آخر عمر
در آن راهی که پایانش تو هستی
با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج است
نه خواب می خواهد ، نه خوراک
این روزها آنقدر شکسته ام
که عصا به دست راه می رود دلم