چمنی دید و هوایی خوش و پروازی کرد
مرغ مسکین چه خبر داشت که شهبازی هست
(عرفی)
بیان کردم حدیث دوری وشرح شب هجران
پریشان کرد زلف و گفت: از زلفم پریشانتر؟
(قصاب کاشانی)
چشمت که به خونریزی عشاق سری داشت
می کشت یکی را و نظر بر دگری داشت
(غزالی مشهدی)
دور شادی بود عهد کودکی، لیکن نماند
وقت عشرت بود ایام شباب، اما گذشت
(گلچین معانی)
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمُردم بَرِ آب زندگانی
(مولانا)
ثبت نام عاشقان در دفتر دیوانگی است
حاصل این عاشقی از جان و تن بیگانگی است
اگر در خواب میدیدم غم روز جدایی را
به دل هرگز نمی کردم خیال آشنایی را
سر خوش آمد ز در و می زد و سرمست برفت
فرصتی بود ولی حیف که از دست برفت
بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام